شهر دل من . . .

تراوشات ذهن پریشان من . . .

 

مردم شهر مرده و خسته دل من


بعد از رفتنت چراغ های خانشان را خاموش کردند . . .


دیگر در شب دلم نمی توان


چشمک های خیانت بار ستاره ها را به جان طبیعت دید . . .


بعد از رفتنت شهر دلم را


شهر سوخته نامیدند . . .


سوخته و متروک . . .


تنها باقی مانده شهر سوخته ام


خاکستر خاطراتمان بود که هوای دلم را آلوده و پر کرده بود . . .


دل من هنوز هوای تو را دارد . . . .

تمام آدم ها و کوچه پس کوچه های شهر دلم


هنوز نام تو را فریاد میزنند , به امید آن که شاید صدایشان را بشنوی و برگردی . . . !!!


دل من شهر کوچکی بود


که خورشید روز هایش با تو جان میگرفت و طلوع میکرد


و مهتاب شب هایش با تو آرام میگرفت و


بی هیچ هراسی عکس چشمان خود را به چشمه ی آب میسپرد . . . .


شهر دل من با تو بهشت رویایی بود


که بی تو جهنمی حقیقی بیش نشد . . .


بس است دیگر , سوختن بس است . . .


بیا و آب خنکی باش برای این جگر سوخته . . . .



دل من چشم به راه است . . .


چشم به راه قدم هایت


تا بیایی و دوباره دلم را شهر بهشت کنی . . .




اگر آمدی

    نفسم پیشکش قدم هایت . . .

                    که من مدتهاست در انتظارتم . . .

 

 

Atieh Zahir


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:40توسط Atieh Zahir | |